اشعارفریدون مشیری5

ساخت وبلاگ

امکانات وب

جان میدهم به گوشه زندان سرنوشت 
 
سر را به تازیانه او خم نمی کنم!

 

افسوس بر دوروزه هستی نمی خورم
 
زاری براین سراچه ماتم نمی کنم.

 

با تازیانه های گرانبار جانگداز
 
پندارد آنکه روحِ مرا رام کرده است!

 

جان سختی ام نگر، که فریبم نداده است
 
این بندگی، که زندگیش نام کرده است!

 

 بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
 
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.

 

گر من به تنگنای ملال آور حیات  
 
آسوده یکنفس زده باشم حرام من!

 

تا دل به زندگی نسپارم،به صد فریب  
 
می پوشم از کرشمۀ هستی نگاه را.

 

هر صبح و شب چهره نهان می کنم به اشک  
 
تا ننگرم تبسم خورشیدو ماه را !

 

ای سرنوشت، ازتو کجا می توان گریخت؟
 
من راهِ آشیان خود از یاد برده ام.

 

یکدم مرا به گوشۀ راحت مرا رها مکن

  با من تلاش کن که بدانم نمرده ام!

 

ای سرنوشت مرد نبردت منم بیا !

  زخمی دگر بزن که نیافتاده ام هنوز.

 

شادم از این شکنجه خدا را،مکن دریغ

  روح مرا در آتشِ بیداد خود بسوز!

 

ای سرنوشت، هستی من در نبرد توست

   بر من ببخش زندگی جاودانه را !

 

منشین که دست مرگ زبندم رها کند.
 

  محکم بزن به شانه من تازیانه را .

 

zix...
ما را در سایت zix دنبال می کنید

برچسب : زندان,نیلوبلاگ,اشعارفریدوتن مشیری سری5,اشعارفریدون مشیری سری 4,شعارفریدون مشیری سری3,اشعارفریدون مشیری سری2, اشعار فریدون مشیری سری 1,نیلوبلاگ, وبلاگ, نویسنده : zix zix بازدید : 853 تاريخ : پنجشنبه 22 مرداد 1394 ساعت: 16:57